محجوب آمد! علیرضا محجوب آمد! علیرضا محجوب، دبیر کل خانه کارگر آمد!

کشتار کارگران معدن در طبس با "مدیریت" درخشان و حرفه ای در طی دو روز به پرده پایانی خود هدایت شد. ولگردی معدن-محور معصومانه  دهها خبرنگار کنجکاو از معدن بیخبر ، پمپاژ حجم بزرگ و کنترل ناپذیر فکتهای خانمان برانداز در اذهان جامعه و از همه بدتر  خروسخوان نابهنگام  پوپولیسم سوزناک  وزیر کار تازه کار و پخمه... تنها میتوانست با دخالت مستقیم و حضوری شخص علیرضا محجوب، دبیرکل خانه کارگر "مدیریت" شود، کنترل شود، پایان یابد... و در واقعیت امر، یک فاجعه  در حیات طبقه کارگر در ایران، یک آینه تمام قد در بیان فاجعه بزرگتر  وضعیت اشتغال، شرایط کار، دستمزد؛ بیان شان و شخصیت؛ بیان حق و حرمت معدنچیان کارگر جامعه ... میبایست جمع و جور شود، میبایست از دهن بیافتد، این غائله باید خاتمه یابد، در یک کلام داستان بود که باید گم و گور شود تا نظام به کارش برسد...

حادثه معدن زغال طبس پرونده یک توطئه کثیف بورژوازی ایران علیه طبقه کارگر در ایران را بر روی جامعه باز کرد. سی سال آزگار دست کم دو هزار کارگر معدنچی با مشت و بیل و کلنگ زغال را از دل کوهها بیرون کشیده و ثروت آفریده اند. حضرات کنترل و سرپرستی معدن، یکی پس از دیگری مزخرفات بهم میبافند و در مقابل افکار عمومی از معادن "مکانیزه" و "غیر مکانیزه" اظهار فضل میفرمایند که چگونه پر سود ترین و پرکارترین معدن زغال در ایران در سی سال گذشته تنها و تنها از سر بخت و شانس بطرز غیر قابل باور در دل اوج مسخره بازی مدیر ساکن کانادا و بازرسان " حرامزاده" نوکر در وزارت کار در محل، سی سال زنده ماندند تا روایت معدنچیان در این سرزمین را همانقدر فجیع و ظالمانه که همیشه هست، با یک مرگ فجیع و دردناک در پایان خود ترسیم نمایند.

آیا کسی نبود برای این جانوران پست فطرت توضیح دهد گاز متان چیست، حس گر چیست، معدن چیست؟ آیا کسی نبود برای این اساتید فاقد وجدان در درس اول "خفه خون کارگر" از لزوم حداقلی از وسایل کمکهای اولیه و چند متر لوله هواکش شیر فهم کند؟

آیا کسی در میان مردم زحمتکش حواسش بود که در این حکومت، در تمامی ساختار آن، مقامات و قوانین، در سکان داران و در کارگزارانش جز نفرت و تحقیر انسانهای کارگر و مزد بگیر یافت نمیشود، و همین ها در خرناسه های سود پرستی نه در رویا، بلکه در نقشه های کاربردی در نیمه راه شخم زدن این سرزمین نه فقط با کار و استثمار، بلکه با خون و با همه حرمت انسانی و کارگری آنها هستند؟

 آیا کسی حواسش بود که دیگر چه چیز، چه چیز با ارزشی در این خراب شده ضد کارگری باقی است که جلوی انفجار آشوب و آتش و خشم کارگری را بگیرد؟ آیا کسی نبود تا جلو بیافتد، بخواهد، بگوید و سازمان دهد که این جنگل توحش و جنایت  باید افسار زده شود؟ آیا کسی هست بپرسد چرا و به چه حقی قاتل و مجرمان ردیف اول، از مدیر معدن تا خانه کارگر در مقام بازسازی و ادامه کار ابقا شدند؟

در این میان در اهمیت فاجعه قتل معدنچیان باید یک مساله مهم را مد نظر داشت و آن تمام طبقه کارگر ایران را شامل میگردد. فاجعه معدنچیان طبس یک "زایمان" و یک نقطه عطف دردناک در سیر کشمکشهای طبقاتی در ایران را در خود داشت. این رویداد  یک فاجعه، بسیار بزرگ تر از مرگ 52 معدنچی را جلو صحنه برد. سالهای طولانی به اندازه دو نسل از طبقه کارگر، پنهان از همان اخبار دست و پا شکسته از محیطهای کار چندین میلیون نفر از اعضای طبقه ما پنجه در پنجه شرایط خطرناک و سمی محیط کار یکی پس از دیگری با حوادث بزرگ تر روبرو میشوند. دو میلیون کارگر پتروشیمی ها، کارگران نفت در عسلویه نمونه آن هستند. معدن زغال طبس نمونه دیگر است. در لابلای اخبار و شواهد گوناگون از سی سال گذشته کار معدن با این واقعیت روبرو میشوید که اکثر این کارگران قبل از مرگ خود در مراجعات مکرر به بهداری از بیماریهای ریوی شکایت داشته اند. بیشرف های ساکن استانداری و دادستانی طبس از هر گونه کالبد شکافی کارگران جلوگیری کردند.

واقعیت اینست که در متن وانفسای دستمزدی، کارگران فقط و فقط با پرداخت دستمزد قکسنی دستمزد پایه و در بهترین حالت با پرداخت بخشی از مبالغ جانبی دستمزد کارگران را به اسارت و بردگی در بیغوله های معدن کشانده اند... در روز حادثه، کارگران در طی سالها فرسودگی نای فرار، پای فرار، امید فرار را در خود نیافتند؛ این کارگران در اتحاد و دلگرمی و پشتوانه خرد کردن دهان یاوه گوی سرکارگر کم آورند...

جامعه ایران در دل بحران عمیق  اقتصادی در تدارک یک تجدید سازمان اساسی تولید یکی پس از دیگری مراکز تولیدی در حال "زایمان" را "عیان" میسازد.  در این پروسه که مراکز اصلی تولیدی نیز در نوبت ایستاده اند، چه بسا خودروسازی ها مورد بعدی باشند، نه اسناد و مصوبات و وعده ها، بلکه فقط تشکل های مستقل کارگری، اشتها و توانایی و ظرفیت های مبارزاتی کارگران است که نقش اصلی را ایفا خواهد کرد.  طبقه کارگر در ایران در عطش و نیاز تشکل های مستقل کارگری، با شبکه های بزرگ فعالین، با نقشه های فرا رشته ای و سراسری، با ساختار مالی گسترده و سراسری؛ ضروری تر از هر وقت دیگر دست و پنجه نرم میکند. تاوان و کیفرخواست زورگویی کارفرما را باید تا دیر نشده است با قدرت به میان کشید.

در خاتمه و در بازگشت به موضوع معدنچیان طبس باید به محجوب گذری زد. هنر بزرگ این "چرچیل" فربه اسلامی از ور رفتن با موضوع دیه و بیوه ها و یتیمان؛ عکس های چهارزانو در حال صرف چای قندپهلو؛ شکاف در میان همکاران و بازماندگان؛ خاطرات صد من یک غاز از "جنگ های هپروتی در نساجی های ورشکسته در "کازرون" فراتر نمیرود. محجوب را با هواپیمای اختصاصی و در میان استقبال از طرف پنج شش نفر از کارمندان استانداری وسط ماجرا انداختند تا از خدمات شایسته این معرکه گیر پیر در کار شکنی در، و اجتناب از هر گونه اجتماع حق طلبانه و دخالتگر کارگری بهره ببرند.

محجوب  یک واقعه مهم کارگری و شاید مهمترین واقعه کارگری در طول عمر خود را به یک بسته حمایتی دولت فروخت. علیرضا محجوب و خانه کارگرش اینقدر حقیر و اینقدر ارزان و پیش پا افتاده نبوده است.  

انتشار در نشریه حکمتیست