آنچه در مورد دستمزدها همه میدانند...

هنوز خبر از تمام شهرها و اجتماعات در پاسخ به فراخوان اعتراض به مصوبه دستمزدها نرسیده است. جمعی از کارگران و بازنشستگان شوش و هفت تپه و جمع دیگری از مریوان   جلو افتاده و پرچم اعتراض علیه مصوبه ضدکارگری  برافراشتند. اینها گلهای سر سبد حق طلبی کارگری در ایران شناخته میشوند.

همه میدانند که تمام بساط قانونی تعیین دستمزد یک دروغ بزرگ است. همه میدانند که این بساط بورژوازی برای سر دواندن و برای دزدیدن دستمزد کارگران است. همه میدانند که افزایش دستمزدها تنها در گرو مبارزه متحد کارگران نهفته است... و بیش از هر کس، تک تک شرکت کنندگان در اجتماعات روز دهم فروردین میدانند که صف آنها نه نمایشگر تمام حجم عظیم نارضایتی و اعتراض در حال جوشش درون صف طبقه است و نه هنوز از اهرم قدرتمند لازم برای عقب راندن مصوبه جمهوری اسلامی برخوردار است.

طبقه کارگر ایران در حسرت یک جنبش دستمزد مداوما فقیرتر و مداوما پراکنده تر میشود.

بحث فقط بر سر صد ها هزار اعضای بیکار این طبقه، صدها هزار بازنشسته، مستمری بگیران و لایه های تحتانی استخدامی های دولتی و جای خالی آنها نیست؛ بحث اساسا بر جمعیت عظیم چند میلیونی کارگران شاغل در مراکز صنعتی بزرگ جامعه است که مستقیما از مصوبه دستمزدها کارد به پیکر حقوق حقه خود دریافت میکنند؛ اما از ایفای نقش خود بازمانده اند.

دروغی بزرگ تر نیست که گویا مصوبه دستمزدها فقط حداقل بگیران را تحت تاثیر قرار میدهد.  فلسفه و جوهر اصلی دستمزدهای جهنمی حداقل بسیار بیشتر از هر کس دیگر خون کارگر ماهر صنعتی را در شیشه کرده است. پرتگاهی که بر روی ستونهای دستمزد حداقل استوار است مشقات، نا امنی و استثمار بمراتب شدیدتری را به کل طبقه و مشخصا به لایه های فوقانی کارگری تحمیل کرده است.

از خود بپرسیم حجم عظیم اضافه کاری، شدت کار، نا امنی و تحقیر روزمره در صنایع بزرگ برای چیست؟ خودرو سازیها، نفت، پتروشیمی ها، برق و مخابرات و سایر صنایع کلیدی آیا خود مداوما با سطح نازل دستمزدها و انواع بامبول بر سر دریافتی ها مواجه نیستند؟ آیا مصوبه دستمزدها مستقیما از طریق سنوات و انواع ضریب های مختلف کارگران با سابقه صنایع اصلی را هم مورد حمله قرار نمیدهد؟

فصل دستمزدها و محاسبه سالانه حداقل دستمزد آلترناتیو و انتخاب آزادانه طبقه کارگر در ایران نبود. این یک آلترناتیو مرسوم و مطلوب در میان کشورها با سنبه پر زور تر طبقه کارگر نیست. "دستمزد حداقل" – آش دهن سوز سازمان جهانی کار برای برپایی و باز تولید نیروی کار ارزان در کشورهای "جهان سومی" است که در ایران و در دست وحشی ترین طبقه بورژوا و حکومت جمهوری اسلامی، و در چهارچوب دست راستی ترین حملات به زندگی و توقعات طبقه کارگر بکار گرفته شده است.

سالهاست که نه دیگر وعده مالکوت "جهان اول" در کار است و نه کارگر ایرانی بدهی به خیالبافی های کارگر ارزان "جهان سوم" سرمایه دار ایرانی دارد. فصل دستمزدها و دستمزدهای حداقل هر چه میگذرد شکاف عمیق تری را در میان طبقه کارگر در ایران دامن میزند. همه پیچیدگی دستمزدها در ایران در شکاف بزرگ میان این دو لایه اصلی نهفته است. کاپیتالیسم در ایران متعفن، ارتجاعی و اخته از هرگونه گشایش اقتصادی از فصل  دستمزدها و دستمزدهای حداقل یک رمز ثروت و مکنت ساخته است که هر صحنه از تکرار سالانه آن یک داغ ننگین بر گرده طبقه کارگر است.

جنبش دستمزدها باید سر و سامان پیدا کند. ابتکار عمل را بدست بگیرد، ضعفها و توانایی خود را بشناسد، سنت ها و توقعات خاص خود را در میان کارگران بشناساند، اهداف و مطالبات خود را نه در قالب تفاسیر دلبخواه از ماده 41 تعیین دستمزدها بلکه مستقیما با نیرویی که از اعتراض کارگری پشت سر خود دارد به آگاهی عموم برساند، بخشهای مختلف طبقه را مخاطب قرار دهد، ابتکار عمل بدست بگیرد، مسئولیت بپذیرد،  با ناکامی ها دست و پنجه نرم کند و راه بجلو باز نماید.

همه میدانند که در میان طبقه کارگر در ایران یک انرژی و پتانسیل مبارزاتی بر سر دستمزدها خود را به در و دیوار میکوبد، در انواع اعتراض  جدا از هم به هرز میرود؛

همه میدانند که جایی برای دفاع نمانده است، دیگر خبری از "حداقل" برای تامین معاش پایه تا چه برسد به نیازهای شایسته نیست؛ باید چنگ به حلقوم جانوران حاکم اسلامی سرمایه انداخت؛   

همه میدانند که  مشخصا در صنایع کلیدی شبکه رهبران و ظرفیت شکل گیری یک مبارزه سراسری  دستمزدها وجود دارد؛

همه میدانند که هیچ وقت طبقه کارگر از حاصل تجربه معلمین و بازنشستگان به این اندازه به روش و سنت فراخوان و بسیج بخشهای مختلف خود دسترسی نداشته است؛

همه میدانند که یک جنبش قدرتمند دستمزدی حاصل روند خودبخودی کشمکش های کنونی نمیتواند باشد.  در مورد چگونگی این جنبش قبل از تولد آن چیز زیادی نمیتوان گفت جز آنکه وجب به وجب جغرافیای کارگری آن خطه را از شوش تا مریوان زیر و رو کرد.

همه میدانند که  یک "منشور"، یک قسم نامه  تعرضی  سوسیالیستی در زمینه دستمزدها، یک پرچم متحد کننده، سراسری  و ماکزیمالیست از رانندگان اتوبوس تهران تا نیشکر شوش تا آهن اصفهان، از نفت و پتروشیمی عسلویه تا خودرو سازان جاده ساوه؛ از کارگران فصلی و دست فروشان تا زنان دخمه های قالیبافی و کولبران مریوانی  در گردش است. جز این نمیتواند باشد.

بر سیکل معیوب کشدار دستمزدهای حداقل سالانه نکبت اسلامی سرمایه در ایران باید پایان داد.

بحث بر سر دستمزدها فقط بر سر تحولات امروز ایران نیست، بلکه به همان اندازه بحث بر سر جنبشی است که خواب و خیال هر شازده از راه رسیده ای را به کابوس تبدیل خواهد ساخت که چه "جهنمی" در انتظار نشسته است.

همه میدانند که طبقه کارگر میتواند و چاره ای ندارد جز آنکه پیروز شود.